بار دل تنگی دنیارو گذاشتن روی شونه های دل من ؛ دلی که حا لا مثل پیر مردهای نشسته وسط میدون شهر کمرش خم شده. توی یک فضای تاریک که نمی دونم تا کجا امتداد داره با چشم هایی که از داشتن عشقی همیشگی و ماندنی خیسه سرگردان و تنهای تنهام .
قرار نبود تنهام بزاری ؛ قرار نبود فاصله ها برامون معنی پیدا کنن ؛ حلا تو تو شهر منی و من توی شهر تو ولی چقدر نزدیکیم؟
هیچ وقت کسی رو که دوست داشتم و عاشقش بودم و هستم فراموش نمی کنم ؛ همیشه منتظر اینم که خبری از تو برسه و دل ناتوان چشم انتظار من رو خوشحال کنه !
اگه دیشب خبری ازم نبود چون بهم گفتن یکی از فرشته های تو که از فرشته های من هم هست خیلی ناراحت شده ؛ خودت میدونی من ناراحتی هیچ کس رو نمی خواستم ؛ خاطرات تو همیشه زنده است و تمام وجود من هر لحظه و هر جا منتظر تو هستن ؛
تو آشنا ترین کسی هستی که در این دنیا دارم و بهترین کسی که دوستش دارم و خواهم داشت همه لحظه های عمرم برای تو دلتنگ هستن ؛ به هر صورت که با من رفتار کنی این عشق از دل من بیرون نخواهد رفت و این انتظار تا تو با من همراه نشوی همیشه با من خواهد بود؛همه خاطره هایت دلم رو و ذهنم رو پر از تو کرده و این خواهد ماند ؛ یادت باشه من چشمهام در انتظاره در انتظار تو و همه هستیم به تو وابسته شده و البته میدانم که خوب میدانی چقدر به تو دل بسته ام . من همیشه کنار تو خواهم ماند خوشی های زندگی مال خودت اما خسیس نباش و غم های دلت رو با من قسمت کن .
اما بذار بازم بگم دیوونتم خیلی شدید
رنگ یه عشقی رو دیدم که مجنونم اونو ندید.
اونی که تنهاش می ذاری یه وقتایی تو با غمت
اونقدر ولی دیونته که بازم میمونه ( احسانت)
دلم که تنگ بشه گوشه این صفحه که نمیدونم چشمهای تو یا نوشته های تورو ملاقات میکنه یا نه بهترین جای درد دله برام ! میدونم این وبلاگم چشم انتظار توست! من برای همه عمر با تو عهد خواهم بست با همه وجودم خواهم ماند .
دل نوشت:
ارغوان شاخه همخون جدا مانده من!
تو بمان!!!
تو بخوان نغمه ناخوانده من
ار غوان شاخه هم خون جدا مانده من!