جولوی چشمام فقط یک چیز هست ؛ توی ذهنم فقط یک چیز هست ؛ همه آروزم داشتن یک چیز هست که برایم همه چیز دنیاست؛ بیشتر از اینها عاشقم ؛ میدونی مثل یک اسیر میمونم که گرفتار زنجیر و دست بند شده دائم برای یک راه فرار برای آزادی از این طرف به اون طرف می چرخه اما به جای این که زنجیر ها باز بشن با هر حرکت محکم و محکم تر تنش رو فشار میدن مثل یک پرنده شدم که خودم رو برای رسیدن به آسمون که تو باشی به همه جای قفس میکوبم اما هیچ دری باز نمیشه همه تنم زخم شده ؛ نفسم بریده اما چشمام به تو به آسمونمه.
جرئت حرکت بعدی رو ندارم میترسم ابرهایی همه آسمونم رو همین یک مقدار امیدم به داشتنش به رسیدن بهش رو ازم بگیره میترسم یه پارچه سیاه بندازن روی این قفسم و چشمهام برای همیشه تورو از دست بده !!!!!!!!!!